این روزا...!

ساخت وبلاگ

اول از همه بگم که به لطف پخش خود به خودی آیتونز بزرگوار لپتاب ، مشغول شنیدن آهنگ Reflections of passion از حضرت یانی هستیم و اوضاع روحی مون یه کم تعدیل شد ...وگرنه میخواستم خیلی غمگینانه بنویسم این مطلبو!

دو روز قبل برگشتم به مشهد...سه چهار روزی رو تونستم خونه بمونم این دفعه...دو بار بارون اومد خونه که بودم...هوا بسیار لطیف و خوب و آذرماهی بود...و جاتون خالی زعفرون جمع کردن و انار خوردن توی باغ خزان زده...

بارون دومی  ، به قول یکی از دوستان ، بارون رشتی بود...شدید و با برکت...همون روزی بود که میخواستم برگردم مشهد...در واقع رفته بودم دنبال سید حسین و یه سر به کتابخونه زدیم و «شرح زندگانی من »‌از عبدالله مستوفی رو امانت گرفتم که بلکه یه کم از تاریخ عبرت بگیرم! و یکی دو تا کتاب دیگه...بعدم یه دوری توی شهر زدیم توی هوای بارونی...

آقا آذر ماهه...دل آدم میگیره...چیکار کنه با این اوضاع احوال به نظر شما...؟ یعنی میشه یه روز بیاد دل ما نگیره؟ میشه یه روز بیاد که هرچی هم بشه  ، دلمون یهو دلتنگ نشه؟ گمونم نه...دله آقا...سنگ که نیس ...پاره آجر که نیس...میگیره دیگه...یهو یه برگ خزون زده میبینه ، یاد خودش میفته ، یاد احوالات خودش ، یاد قبلا ها و الانای خودش میفته ، تا میگی نکُن ، یهو دلتنگ میشه....

پاییزه آقا...پاییزه...

نسیم کوهسار...
ما را در سایت نسیم کوهسار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasimkoohsarph72 بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 2:07