خب ، این سه چار روز که به دید و بازدید گذشت! هرچند که مثل ایام سابق رونقی نداره این دید و بازدید ها ، اما بهرترتیب جای شکرش باقیه که در همین حد هم باقی مونده این رسم و رسومات!
روز اول عید ، دم دمای غروب موقع برگشتن از نظام آباد ، حین رانندگی ، چشمم افتاد به ماه شب پونزده که داشت از پشت کوها و ابرا طلوع میکرد...به مامان بابا و ریحانه گفتم چقدر شکل عجیب غریبی داره! رنگ و هیبتش چشم آدمو خیره میکرد...موقع رانندگی هم وقتی به سمت مشرق مسیر بود ، یه چشمم به جاده بود و یه چشمم به ماه!
این جا بارون خوبی اومد امسال ، عینهو شمال شده ! شب اول عید خواستم برم دوچرخه سواری که دیدم اون قدر رطوبت زیاد بوده که انگار ترمزش زنگ زده! یه مقدار با بابا روغن کاری کردیم دوچرخه رو ، پریروز و دیشب هم رفتم دوچرخه سواری ...خیلی وقت بود سوار دوچرخه نشده بودم...خیلی کیف داد!
دارم سه تفنگدار رو میخونم ، با ترجمه ی محمدطاهر میرزای اسکندری (قاجار) ، فک کنم ترجمه ش مربوط به حدود صد و خرده ای سال قبل باشه! نثرش قشنگ مشخصه که مربوط به دوران قاجاره و یه جورایی شبیه به کتاب شرح زندگانی من عبدالله مستوفی هستش! تا الان که علی رغم این نوع نثر ، کتاب خوبی بوده!
سعدی می فرماید:
فصل بهار است ای نگار ، اینک کنار جویبار
با عاشقان سوگوار ، بخرام چون کبک دری!
نسیم کوهسار...برچسب : نویسنده : 1nasimkoohsarph72 بازدید : 205