آخر سال

ساخت وبلاگ

چند روزی هست که می خوام بنویسم و حوصله ام نمیشه...پنج شنبه  ی هفته ی قبل امتحان علوم پایه رو دادم و تموم شد رفت پی کارش!و تا یه ماه دیگه در مرحله ی استراحت کامل به سر خواهم برد احتمالا!

این روزا هوا خیلی خوبه...خیلی خوب...آدم ، چشم انتظار عیده و دید و بازدید و منتظر برای روزای تکرار نشدنیش...حس این روزا اون قدر قشنگ و باحاله که حتی شاید از خود عید هم بهتر باشه...

دیروز رفتم کتابخونه ، چند ماهی بود که کتاب پاردایان ها از میشل زواگو رو پیدا کرده بودم و با خودم گفته بودم امتحان علوم پایه ام که تموم بشه شروع می کنم به خوندنش...ده جلد بود در چهار مجلد...دیروز رفتم مجلد یکش رو بردارم که دیدم جاش خالیه!! به مسؤول کتابخونه گفتم و چک کرد و گفت که چند روز قبل کتاب رو به امانت بردند!! و من اون لحظه بود که به نهایت گند شانسی خودم پی بردم ! شما تصور کنین در طول چندین ماه هیچکس حتی به اون کتاب نگاه هم نکنه ولی همین که شما قصد کنین اون کتاب رو شروع کنین ، یهو یکی از راه برسه و اونو از چنگتون بقاپه!!

هیچی دیگه...تصمیم گرفتم  کتاب «جانِ   شیفته» از رومن رولان رو شروع کنم...چهارجلد هست و می تونه کتاب جالبی باشه!


توی این یکی دوماه گذشته بنا به دلایلی خیلی از کتاب خوندن دور افتادم...البته به طور پراکنده به پاتوق کتاب سر میزدم ولی این طوری نبود که یه کتاب طولانی  رو شروع کنم و تمومش کنم...بیشتر شعر نو و غزل می خوندم...حدود دو ماه قبل هم که کتاب پله پله تا ملاقات خدا رو شروع کردم ولی به زور تونستم تا وسطاش برسم...


روز جمعه با علیرضا رفتیم جمعه بازار کتاب...کتاب غزلیات سعدی رو خریدم و یه کتاب زیر خاکی دیگه! خوبی جمعه بازار اینه که همه چی توش پیدا میشه تقریبا...خوبی دیگه اش هم اینه که قیمتاشون نسبت به جاهای دیگه ارزون تره...ولی بدیش اینه که اونایی که فقط توی جمعه بازار پیدا میشه ، قیمتاشون طوریه که قشنگ احساس می کنی که داره میره توی پاچه ات!!


یه جمله از این کتاب « جان شیفته» :

بدا به حال دل هایی که بی اندازه محفوظ بوده اند؛ هنگامی که سودا راه به دل باز می کند ، آن که عفیف تر است ، بی دفاع تر است...



نسیم کوهسار...
ما را در سایت نسیم کوهسار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasimkoohsarph72 بازدید : 199 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:12