شادی و غم...

ساخت وبلاگ
آنگاه زنی ندا در داد که :
با ما از شادی و غم بگو
و او پاسخ داد:
شادمانی ، چهره ی بی نقاب اندوه است به معیار دل ،
و آوای خنده از همان چاه بر شود که بسیاری ایام ، لبریز اشک باشد . 
و چگونه غیر این تواند بود؟
در خراش تیغ غم بر پیکر هستی آدمی آیینی است ، آنکه شکافی عمیق تر تحمل کند ، پیمانه ی شادمانیش فراخ تر شود،
نه مگر پیاله ای که شراب گوارای خویش در آن جای دهید ، سوخته جانی باشد ، باز آمده از کوره ی سفالگران؟
و نغمه ی آن عود که جان را تسلا دهد ، از اندام چوبی برآید که به نیش تیغی تهی شده باشد؟
به لحظه های شادمانی و سرخوشی ، در اعماق قلب خویش نظاره کنید تا که باز یابید ، آنچه امروز شما را مسرور دارد ، آری همان است که پیشتر ، زهر غمی جانکاه به کامتان ریخته باشد.
و در تداوم سیاه تلخکامی باز نگرید تا ببینید که اشک در مصیبت آن می افشانید که روزگاری سرچشمه ی شادمانی بوده است.
در میان شما جمعی بر آنند که گستره ی اندوه ، عظیم تر از شادمانی باشد ، و گروهی در فراخنای مسرت ، عظمتی گسترده تر یابند.
اما من اکنون با شما می گویم ، این دو را از یکدیگر جدایی نیست . اینان همواره دوشادوش سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته باشد دیگری در رختخوابتان آرمیده است.
شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه ی اندوه و نشاط.
و تنها آن زمانی سکون تعادل پدیدار شود که از هر چه هست تهی شوید.
پس خزانه دار گیتی آنگاه که شما را در برگیرد تا سیم و زر خود قیاس کند ، لاجرم کفه ای برآید و کفه ای فرو افتد ، تا کدام شادی باشد و کدام غم.

پیامبر
جبران خلیل جبران

پ ن : جمعه بازار کتاب ...جوانی بود چند سالی از من بزرگ تر...لابلای کتاب هایش همین کتاب پیامبر بود...نشانم داد...خانم میانسالی گفت:ارزش دارد نه یک بار که چندین بار بخوانی اش...
به حرف های آن دو نفر رسیده ام الان!
نسیم کوهسار...
ما را در سایت نسیم کوهسار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasimkoohsarph72 بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 5:01